من و خیال و تنهایی !!!

خط خطی های نلسون

من و خیال و تنهایی !!!

خط خطی های نلسون

رژیم !!!

بالاخره تصمیم گرفتم برم باشگاه

حس کردم اگه اینجوری ادامه بدم یه چند مدت دیگه هیچکدوم از لباسام اندازم نشه ( البته زیادی دارم شلوغش میکنم ولی لازمه ، باید یکم خودمو بترسونم )

قبل دانشگاه همه تلاشم در راستای زیاد کردن وزنم بود و حالا کارم به جایی رسیده که به فکر رژیم افتادم

همش تقصیر خودمه

زیادی به خودم سخت گرفتم

اون استرس ها

بی خوابی های شبانه و بحث های فلسفی با دوستان

و خیلی دلیلای دیگه ... ( این اجازه رو دارین که هیچکدوم از این دلیلا رو باور نکنین )

خلاصه اینکه می خوام سعی خودمو بکنم تا به وزن دلخواه برسم

جوری که وقتی دارم تو خیابون راه میرم مردمی که منو میبینن به همدیگه بگن :

اوووه مانکنه رو نیگا

.......................................................................................

پی نوشت :

  1. میخوان باور کنم دنیا یا سیاهه یا سفید ، پس این همه آدمای خاکستری دور و برم چی ؟!
  2. هیچوقت روز اول به حرف یه آدمی که مدت زیادیه باشگاه میره اعتماد نکنین ، در غیر اینصورت مثه من تمام ماهیچه ها و رگ ها و عصب ها و بافت های چربیتون ( و هر بافت دیگه ای که وجود داره و من اسمشو نبردم ) میگیره
  3. اصلا از این لاگ راضی نیست ، نباید اینا رو میگفتم !