من و خیال و تنهایی !!!

خط خطی های نلسون

من و خیال و تنهایی !!!

خط خطی های نلسون

شرط بندی !!!

دیشب با دوستم شرط بستم !

ساعت 4 صبح دوشنبه دوازدهم مرداد 1388

بعد از یه گپ خودمونی و یه پرس درد و دل کامل با سس اضافه

سر اینکه کدوممون زودتر عروسی میکنیم

من که شک ندارم اون زودتر عروسی میکنه

ناسلامتی پسر بزرگ خونوادشونه

چجوری بگم

باید زودتر عروسی کنه

من که پول خرید ربع سکه رو ندارم

...............................................................................................................................

پ . م : این اولین لاگیه که تو روز روشن می نویسم !

چه زود بزرگ شدم !!!

امروز با دو تا از دوستام رفتیم پارک

یه دل سیر تاب بازی کردیم

از سرسره ای که تا چند وقت قبل برام بلندترین ارتفاع دنیا بود بالا رفتم و سر خوردم پایین

بعد این همه سال

همون حس بچگیم ، همون شادی با این تفاوت که خیلی زودتر از گذشته رسیدم پایین !

یه وسیله بازی هم اونجا بود که من و دوستام هر چی همفکری کردیم نفهمیدیم چجوری باید از اون استفاده کنیم

راسی چند وقته سرسره بازی نکردی ؟!

وابستگی !!!

از عشق می ترسم !

از این وابستگی کورکورانه

دوست داشتنو ترجیح می دم

بارها و بارها این شعرو گوش دادم

"ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم، اگه تو رو داشته باشم، به هرچی می خوام می رسم ... "

از این شعرم می ترسم

از این شعری که تو کلمه به کلمش وابستگی عاشق به معشوق رو فریاد میزنه

برا همین دوست داشتنو ، دوست دارم

به خاطر آرامشش ، نجابتش ، صداقتش و ...

برنشت ( barenesht / شاباش ) !!!

۸۲۵۰ تومن بردم !

در کمتر از ۱۰ دقیقه

البته تو یه رقابت مشکل

نمیشه اسمشو رقابت مرگ و زندگی گذاشت ، ولی کمتر از اونم نبود .

وای هنوزم دارم میلرزم

موهامم سیخ واساده ( یه وقت فکر نکنین بخاطر چسب موهه )

تا حالا تو همچین رقابتایی شرکت کردین ؟!

وای چه حسی داره وقتی بعدش میری یه گوشه و پولای مچاله شده رو صاف میکنیو و می شمری

یا میری دنبال تیکه های پاره شده ی پولت می گردی

امروز عروسی داداشم بود !!!