-
فیلم !!!
شنبه 17 مرداد 1388 15:04
دیشب داشتم یه فیلمی رو نگاه میکردم یه جای فیلم پسره به دختره میگه تو آدمه خطرناکی هستی ! چون پاک و بیگناهی ! خوب که فک کردم دیدم راست میگه حکایت دوره زمونه ماست اوناهی که گناهی ندارن از همه خطرناک ترن !!! ....................................................................................... پ . ن : خطرناک بودن همیشه...
-
نگرانی !!!
چهارشنبه 14 مرداد 1388 14:13
نگرانم ! روزام داره خیلی عادی شب میشه و شبام خیلی زود صبح نه برنامه ای نه حرکتی و نه حتی حادثه ای وقتشه تکلیفمو با خودم روشن کنم می دونم اینجوری اصلاً درس نیست شاید یه دعوای کوچولو با خودم همه چیو درس کنه .............................................................................. پ . ن : چشاتونو ببندید ، شاید بزن...
-
شرط بندی !!!
دوشنبه 12 مرداد 1388 10:11
دیشب با دوستم شرط بستم ! ساعت 4 صبح دوشنبه دوازدهم مرداد 1388 بعد از یه گپ خودمونی و یه پرس درد و دل کامل با سس اضافه سر اینکه کدوممون زودتر عروسی میکنیم من که شک ندارم اون زودتر عروسی میکنه ناسلامتی پسر بزرگ خونوادشونه چجوری بگم باید زودتر عروسی کنه من که پول خرید ربع سکه رو ندارم...
-
چه زود بزرگ شدم !!!
شنبه 10 مرداد 1388 00:56
امروز با دو تا از دوستام رفتیم پارک یه دل سیر تاب بازی کردیم از سرسره ای که تا چند وقت قبل برام بلندترین ارتفاع دنیا بود بالا رفتم و سر خوردم پایین بعد این همه سال همون حس بچگیم ، همون شادی با این تفاوت که خیلی زودتر از گذشته رسیدم پایین ! یه وسیله بازی هم اونجا بود که من و دوستام هر چی همفکری کردیم نفهمیدیم چجوری...
-
وابستگی !!!
جمعه 9 مرداد 1388 04:37
از عشق می ترسم ! از این وابستگی کورکورانه دوست داشتنو ترجیح می دم بارها و بارها این شعرو گوش دادم "ای که تویی همه کسم، بی تو میگیره نفسم، اگه تو رو داشته باشم، به هرچی می خوام می رسم ... " از این شعرم می ترسم از این شعری که تو کلمه به کلمش وابستگی عاشق به معشوق رو فریاد میزنه برا همین دوست داشتنو ، دوست دارم...
-
برنشت ( barenesht / شاباش ) !!!
چهارشنبه 7 مرداد 1388 02:54
۸۲۵۰ تومن بردم ! در کمتر از ۱۰ دقیقه البته تو یه رقابت مشکل نمیشه اسمشو رقابت مرگ و زندگی گذاشت ، ولی کمتر از اونم نبود . وای هنوزم دارم میلرزم موهامم سیخ واساده ( یه وقت فکر نکنین بخاطر چسب موهه ) تا حالا تو همچین رقابتایی شرکت کردین ؟! وای چه حسی داره وقتی بعدش میری یه گوشه و پولای مچاله شده رو صاف میکنیو و می شمری...
-
یخ !!!
سهشنبه 6 مرداد 1388 04:53
دارم دنبال نلسون می گردم ! نلسون ... هر موقع کارش دارم یا می فرستمش دنبال کاری غیبش می زنه امروزم فرستادمش پی آب گرم ! واسه چی ... ؟ خوب هر موقع برامون مهمون ناخونده میاد و مامان جون می خواد جلدی ناهارو آماده کنه این آب گرم خیلی به کارش میاد بازم می پرسی واسه چی ... ؟ خوب این مرغ صاحاب مرده باید یه جوری یخش وا شه یا...
-
اون قدیما !!!
پنجشنبه 1 مرداد 1388 02:01
نلسون میگه اون قدیما از بابابزرگش شنیده که میگفته دل به دل را داره !!! پیش خودمون باشه ها من که میگم بابابزرگش الکی میگفته آخه بابابزرگش بی سوات بوده !!!
-
عصبانیم !!!
شنبه 27 تیر 1388 01:38
عصبانیم عصبانی حتما اونایی که اولین پست منو خوندن میگن چقد آدم بی احساسی هسم که اونجوری در مورد اونی که دوسش دارم نوشتم به خدا اینجوری نیس منم مثه شماهام ولی امون از دس نلسون از همین روز اول میخواد منو سانسور کنه شاید می خواد گربه رو دم حجله بکشه حرف حسابشم اینه که احساست باید تو دلت بمونه هیچکی نباید در موردش بدونه...
-
قرارداد !!!
جمعه 26 تیر 1388 05:16
امروز 26 تیر ماه 1388 راس ساعت 10 : 5 صبح بین منو آقای نلسون قراردادی امضا شد . به موجب این قرارداد من متعهد می شوم مواظب نلسون باشم و در عوض اونم نذاره هیچی تو دلم بمونه !!! اعتماد به نفس نداشته منو بهم بده !!! خندیدنو بهم یاد بده !!! کار کنه که بتونم مخالفت دیگران رو تحمل کنم !!! برای همیشه باهام دوست بمونه !!! خودم...
-
من و خیال و تنهایی !!!
جمعه 26 تیر 1388 05:08
اولین لاگم و می خوام به یاد اونی که دوسش دارم بنویسم . . . . . . . . عزیزم هر جا که هستی خدا به همرات هر جا که رفتی خدا به همرات